Web Analytics Made Easy - Statcounter

یکی از جام‌ها را برداشتم و تا بالاترین ارتفاعی که می‌توانستم بالایش بردم و پرتابش کردم. کرَرررررررررش! یک چنین صدایی داد. شوستر با تعجب گفت: «تو دیوونه‌ای!» «آره، دیوونه‌ام. نمی‌تونن با پاسپورتم گروکشی کنن. هر چند دقیقه بیشتری بگذره، هر چی بیشتر بگذره، جام‌های بیشتری خرد می‌کنم.» پاسپورت‌هایمان را تحویل دادند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

طرفداری| در این بخش از زندگینامه مارادونای فقید که از فصل چهارم با عنوان ناامیدی نگاشته شده، خاطرات اولین حضور دیگو در جام جهانی را می‌خوانیم و با دوران حضور کوتاه و سختش در بارسلونا همراه می‌شویم:

ناامیدی/ اسپانیای 82

همه یادشان است وقتی 29 ژوئن در دور دوم در بارسلونا مقابل  ‌ایتالیا بازی کردیم، کلودیو جنتیله چطور مهارم کرده بود. یک به 2 باختیم و او برای تمام آن کارهایش، فقط یک کارت زرد گرفت، ولی خب مردم فقط نتیجه را به یاد دارند. سال‌ها بعد در ‌ایتالیا، جنتیله اعتراف کرد تنها وظیفه‌اش خارج کردن من از بازی بود. هر وقت که توپ به من می‌رسید، به پاشنه‌ام ضربه می‌زد. به زحمت می‌توانستم حرکت کنم یا حتی بچرخم و او فقط یک اخطار برای آن دریافت کرد. جنتیله گناهی نداشت. کارش همین بود. تقصیر داور بود.

برزیل کارمان را ساخت. روز دوم جولای، 2 بر صفر شکست‌مان دادند، ولی هر بار که فیلم مسابقه را می‌بینیم، مطمئن‌تر می‌شوم که ما تیم ضعیف‌تر نبودیم. همچنین، باز هم یک ضربه پنالتی روی من اعلام نشد. خیلی بد هم تمام شد. اعصابم به هم ریخت و در حالی که باید فالکائو را می‌زدم، با لگد به بیضه‌های باتیستا زدم. فالکائو در میانه میدان، یک نقشه بی‌نقص اجرا کرد. سه نفرشان به من لگد زدند و زمینم انداختند. به محض ‌اینکه سرم را برگرداندم، می‌خواستم اولین نفری که می‌بینم را بزنم. به سرم زده بود. بیچاره آن مردک، باتیستا! اخراج شدم. هنوز هم وقتی چشمانم را می‌بندم، می‌توانم خودم را در حال ‌ترک زمین ببینم. موقع خروج از میدان، با تارانتینی، دست دادم. همه فکر می‌کردند آن جام جام‌جهانی مال من است. خودم هم همین‌طور فکر می‌کردم، ولی تمام شد. جام‌جهانی را خیلی بد ‌ترک کردم و آرژانتین به نیمه نهایی نرسید.

اولین ماجراجویی مارادونا در جام جهانی، با کارت قرمز برابر برزیل به پایان رسید اخراج مارادونا در جام جهانی 1982 برابر برزیل

در همین باره بخوانید:

وقتی مارادونا از تصمیم به بازنشستگی در 21 سالگی و ابراز علاقه بارسلونا می‌گوید

چرا مارادونا بوکا جونیورز فقیر را به ریور پلاته غنی ترجیح داد؟

وقتی پاهای مارادونا بریده شد

کش رفتن کرایه اتوبوس از جیب اقوام

خاطرات کتک خوردن از پدر و حمام با آب سرد

و بارسلونا

واقعا فکر می‌کردم بارسلونا، بهترین باشگاه دنیا، حتی بیشتر از یوونتوس برایم بسیار مناسب است، ولی انتظار آن رفتار عجیب‌و‌غریب را نداشتم. همچنین باورم نمی‌شد با رئیسی عقب افتاده مثل خوزه لوئیس نونیز، روبرو شوم. از آن فاحشه‌های توجه بود. برای حضور در رسانه‌ها، هر کاری می‌کرد. وقتی می‌باختیم، گریه کنان به رختکن می‌آمد و پیشنهاد پول بیشتری می‌داد انگار خوب بازی کردن یا نکردن، به خاطر پول بود. به خاطر نفوذش در یکی از روزنامه‌ها، علیه‌ام کنفرانس مطبوعاتی راه می‌انداخت. در کل، آن برهه بسیار پیچیده بود و روزهای سیاهی برایم ساخت.

ادو لاتک [سرمربی‌اش در بارسا] مجبورمان می‌کرد وزنه‌های بیشتر از 8 کیلو به پاهایمان ببندیم و از این دروازه تا آن دروازه، خِرکِش کنیم. یک روز، یکی از آنها را به سمتش انداختم و گفتم: «اینجا رو ببین، مِستر! چرا خودت یه بار ‌این کار رو نمی‌کنی تا ببینی فردا بدنت چی می‌کشه؟»

 لوس بازی در نمی‌آوردم، ولی در تمام عمرم، تمرینات متفاوتی انجام داده بودم. در آرژنتینیوس و بوکا، معمولا تا 2 ساعت قبل از بازی، خواب بودم. برای یک صحبت تاکتیکی، بلند می‌شدم و بعد هم غذا می‌خوردیم و به سمت ورزشگاه می‌رفتیم، ولی در بارسلونا، پیش از اولین بازی‌مان در لیگ، در یکشنبه قبل از بازی، در اتاقم، کوبیده شد. من و شوستر برخلاف بقیه، اتاق‌های اختصاصی داشتیم. خواب و بیدار پرسیدم: «بله؟» «بله؟ می‌دونی ساعت چنده؟» به ساعت نگاه کردم. هشت و نیم صبح بود. «چی شده؟» دیگر کمی‌صدایم بلند شده بود و جواب شنیدم: «رئیس (سرمربی تیم) می‌گه باید بلند شی و پیاده روی کنی.» «بهش بگو من پیاده روی نمی‌کنم.» بلافاصله سروکله خود لاتک پیدا شد. «هر کاری که من می‌گم، می‌کنی.» «می‌خوام استراحت کنم.‌ این منم که چند روز بعد باید بدوم. بهش عادت دارم. اگه می‌خوای باهاش کنار بیا و اگه نه...» «محروم می‌شی.» قبل از اینکه جوابی بدهم، صدای میگوئلی را شنیدم «نه، محرومیتی در کار نیست.» «این قدم زنی‌های 8 صبح، منم اذیت می‌کنه.»‌ این هم صدای شوستر بود. آنجا بود که به آن تمرین هم همانند وزنه‌های 8 کیلویی، مهر بطلان کشیدم. 

دیگو در کنار برند شوستر، ستارگان وقت بارسلونا

قبل از بازی‌های مهم مثل رئال‌مادرید، لاتک وزنه‌ها را تا 20 کیلو بالا می‌برد. هشت کیلو هم زیاد بود؛ فقط به خاطر ‌اینکه بازی مهمی ‌در پیش است، نباید وزن بیشتری اضافه کنید. آلمانی بود. یک آلمانی و ادعا داشت دارد فوتبال را متحول می‌کند. تا جایی که می‌توانستم به او احترام می‌گذاشتم، نه بیشتر. با منوتی اوضاع فرق می‌کرد. به خاطر رفتارش با بازیکنان، همه بچه‌ها عاشقش شدند. عادت به آن نداشتند. الان هم که آنها را می‌بینم، اولین چیزی که می‌پرسند، حال و احوال ال‌فلاکو است. بارسای متفاوت و بی‌نظیری بود.

بازی فوق‌العاده‌ای از آن روزها یادم می‌آید. دیداری که در برنابئو برابر رئال‌مادرید 2 به 2، مساوی کردیم. گل محشری زدم. ضدحمله‌ای از وسط زمین شروع کردیم. با توپ پیش‌رفتم. دروازه‌بان جلو آمد، دریبلش زدم و تنها به سمت دروازه رفتم. می‌دانستم خوان خوزه از پشت‌سر تعقیبم می‌کند. مدافع ریش‌بلند و کوتاه قامتی بود. موهای بلندی داشت. فریبش دادم و بعد منتظر شدم برسد تا توپ را تقریبا بعد از خط، ‌وارد دروازه کنم. از من گذشت و توپ را آرام به سمت تور، قِل دادم. 

با حضور ال‌فلاکو منوتی، در لالیگا چهارم شدیم و من توانستم در 7 بازی آخر، حاضر باشم. در 12 آگوست مقابل بتیس، به بازی‌ها برگشتم. اولین بازیِ منوتی به عنوان سرمربی بود. یک یک مساوی کردیم و بازی را خیلی عصبانی، ‌ترک کردم. حس می‌کردم دارم غرق می‌شوم. حتی یک شوت هم نتوانستم به سمت دروازه بزنم و طرفداران هم از دست‌مان شاکی بودند. در بازی ماقبل آخر، 3 گل به لاس‌پالماس زدم، ولی آن هم آرامم نکرد. از طرف دیگر هم اختلافاتم با نونیز داشت به اوج می‌رسید. در آستانه فینال کوپا ‌دِل‌رِی بودیم. من هم مثل او می‌خواستم قهرمان شویم، ولی مثل همیشه باید پایش را بیشتر از گلیمش دراز می‌کرد. جوردی پوخول، رئیس جمهور کاتالونیا، را به تمرین دعوت کرده بود که بیاید و خیلی آشکار به من پیام بدهد: «مرد جوون، خیلی بهت اعتماد و خیلی هم بهت نیاز داریم. همه کاتالونیا به‌ این بازی فکر می‌کنن. باید برنده بشیم.» مادر به خطا!

نونیز می‌دانست قبل از فینال کوپا دِل‌رِی قرار است من و شوستر برای حضور در یک بازی خداحافظی برویم. نمی‌خواست اجازه رفتن‌مان را صادر کند. الان هم برای‌ اینکه فشار بیشتری ‌وارد کند، داشت از سیاستمداران محلی مایه می‌گذاشت و دیگر با داد‌و‌هوار صحبت می‌کرد: «اگه مادرید اجازه نمی‌ده سانتیانا بره، ما هم اجازه نمی‌دیم تو بری.»

وقتی هم نونیز اقدام به گروکشی پاسپورتم کرد، اوضاع بدتر شد. از اینکه پل برایتنر بزرگ به بازی خداحافظی‌اش دعوتم کرده بود، احساس غرور می‌کردم. واقعا دوست داشتم بروم و او هم قرار بود برای بردن من و شوستر، هواپیمای خصوصی بفرستد. با او تماس گرفته بودم و گفته بودم می‌روم تا ‌اینکه یک روز شوستر با آن لهجه آلمانی‌اش پرسید پاسپورتم پیشم است یا نه. گفتم البته که هست و خورخه را به برای آوردنش فرستادم. آن موقع بود که دیدم رنگ سیترزپیلر [ایجنت وقت دیگو]، پرید. آن کله تُهی، پاسپورت را برای بازی‌های اروپایی و این دست امور، تقدیم باشگاه کرده بود. می‌خواستم بکشمش!

آنجا بود که فهمیدم نونیز قرار است اوضاع را برایمان سخت‌تر کند. می‌خواست تا می‌تواند اذیتم کند. دوشنبه بود. با باشگاه تماس گرفتم تا پاسپورتم را برایم بفرستند، ولی نه. چنین قصدی نداشتند. روز دیگری گذشت و خبری نشد. برای همین خودم رفتم تا با نونیز صحبت کنم. گفتند آنجا نیست، ولی ماشین و راننده‌اش را بیرون دیده بودم. بعد تاکتیک‌شان را تغییر داده و گفتند الان نمی‌تواند کسی را ببیند. نیکولاس کاسوس، یکی دیگر از مدیران، که خیلی هم دوستش داشتم و در مندوزا متولد شده بود، بیرون‌ آمد. نزدیک بود گریه کند: «نه، دیگیتو. نمی‌تونیم بهت بدیمش. رئیس نمی‌خواد.» در تالار افتخارات باشگاه بودیم، جایی که بارسلونا تمام جام‌هایش را نگه می‌داشت. برای همین گفتم: «پس رئیس نمی‌خواد بیاد و با من رودررو بشه؟ پنج دقیقه صبر می‌کنم و اگه پاسپورتم رو نگیرم، اون جام‌های کریستال خوشگل‌تون رو دونه دونه می‌شکنم.» کاسوس شروع به التماس کرد. شوستر هم به کمکم آمد: «بگو از کدوم یکی باید شروع کنیم.» ترسا هررا، یکی از زیباترین جام‌ها را برداشتم و آخرین‌ شانس را به کاسوس دادم. 

«پاسپورت نمی‌دی، نه؟»

«نه، رئیس گفته ندیم.»

«باشه. با من رو در رو نمی‌شه و پاسپورتم رو هم نمی‌ده.»

«می‌گه فقط به تو نمی‌تونیم بدیمش.»

یکی از جام‌ها را برداشتم و تا بالاترین ارتفاعی که می‌توانستم بالایش بردم و پرتابش کردم. کرَرررررررررش! یک چنین صدایی داد. شوستر با تعجب گفت: «تو دیوونه‌ای!» «آره، دیوونه‌ام. نمی‌تونن با پاسپورتم گروکشی کنن. هر چند دقیقه بیشتری بگذره، هر چی بیشتر بگذره، جام‌های بیشتری خرد می‌کنم.» پاسپورت‌هایمان را تحویل دادند، ولی نگذاشتند به بازی خداحافظی برایتنر برویم. نمی‌دانم چه قانون مزخرفی بود. چیزی در مورد یکی از بندهای فدارسیون فوتبال اسپانیا بود، ولی به هر حال، ‌ترسا هررا را شکستم و پاسپورتم را گرفتم. گروگرفتنش از سوی آنها، غیرقانونی بود.

با وجود‌ اینکه آتش گرفته بودم و خیلی عصبانی بودم، به هر حال، قهرمان کوپا‌ دِل‌رِی شدیم. بازی فینال در 4 ژوئن 1983 در زاراگوزا مقابل رئال‌مادرید تحت مربیگری آن مرد فوق‌العاده، دون آلفردو دی‌اِستفانو، برگزار شد. رقابت بی‌نظیری بین بارسلونا و رئال‌مادرید شکل گرفت. منوتی مقابل دی‌اِستفانو. مارادونا مقابل اِشتیلیکه. بازی را روی گلی که ویکتور با پاس گل من زد، خوب شروع کردیم. سانتیانا گل مساوی مادریدی‌ها را زد؛ نکته جالب‌ این بود که او دیگر چهره‌ای بود که از رفتن به بازی خداحافظی برایتنر، منع شده بود. مارکوس هم در حالی که فقط 10 ثانیه به سوت پایان‌مانده بود، گل پیروزی را زد. ما به اسپانیا و نونیز نشان دادیم چه قدرتی داریم. 

به خاطر هپاتیت، به خاطر شکستگی پاشنه و به خاطر تمام شهر، یک روز خوب در بارسلون ندیدم، چون بیشتر مادریدی بودم. چون رابطه افتضاحی با نونیز داشتم و به خاطر‌ اینکه همان ‌جا رابطه‌ام با مواد، آغاز شد. باید اعتراف کنم آنجا بود که آغاز شد و به بدترین شکل ممکن رخ داد؛ جایی که ‌واردش می‌شوید و به خود می‌گویید نه، ولی در نهایت به آن بله گفته‌اید. فکر می‌کنید می‌توانید کنترلش کنید، ولی بعد پیچیده‌تر می‌شود. با این حال، مواد مخدر، هیچ تاثیری روی بازی‌ام در بارسلونا نداشت. هیچ تاثیری روی فوتبالم نداشت. نونیز گفته بود مرا فروخته است، چون فهمیده کوکائین مصرف می‌کنم. چرت‌و‌پرت محض! اگر‌ این‌طور بود، در ‌ایتالیا به هیچ دستاوردی نمی‌رسیدم، چون کوکائین به جای ‌اینکه انگیزه‌تان را بیشتر کند، کُند و ضعیف‌تان می‌کند. هیچ فایده‌ای به حال فوتبال ندارد و در واقع هیچ فایده‌ای به حال هیچ‌چیز ندارد. تازه و برای همیشه ‌این را فهمیده‌ام. مثل هر تفریح کوچک دیگری شروع شد و چیزی که آن موقع یک تفریح بود، تبدیل به غم شد. الان از آن پشیمانم، ولی گرفتارش شده بودم و باید به خاطر دخترانم، مردمی‌که عاشقم هستند و هر کسی که آزارش داده‌ام، باید از پس آن برمی‌آمدم. با این حال، اجتناب ناپذیر بود. کاری نمی‌شد در موردش صورت داد. من اختراعش نکردم. الان هم به دنیا حکمرانی می‌کند. دوست دارم خیلی صادقانه صحبت کنم: دولت‌ها هیچ کاری برای مهار آن نمی‌کنند. چرا؟ چون داشتن معتادان بیشتر، به نفع آنها است.

برگرفته از کتاب ال دیگو نوشته دیگو مارادونا (چاپ 2004): منتشر شده در گلگشت (لینک مشاهده و خرید کتاب ال دیگو)  کد تخفیف: tarafdari 10 درصد تخفیف

از دست ندهید ????????????????????????

قلعه نویی: فوتبالیست‌ها در قبال مردم و مملکت مسئولند کوه عضله کشتی ایران تیلور را به مبارزه طلبید؛ به چالش می‌کشمت! مودریچ پیشنهاد 300 میلیونی الهلال را رد کرد ملاقات آنچلوتی و ژاوی پیش از ال‌کلاسیکوی عربستان / عکس دنیله دروسی جانشین مورینیو می‌شود

منبع: طرفداری

کلیدواژه: بازی خداحافظی رئال مادرید جام جهانی جام ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۰۸۹۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

در انتظار آخرین معجزه | نادال هوادارانش را غافلگیر می کند؟

همشهری آنلاین - جواد نصرتی: نادال که هفته گذشته در رقابت‌های بارسلونا بازگشتی ناامیدکننده داشت و در ۲ست به الکس دی مینور استرالیایی باخت، در نخستین بازی خود در اوپن مادرید، ۲ بر صفر رقیب جوان آمریکایی خود را شکست داد و تنها یک گیم به او داد. دیدن رقص دوباره نادال بر خاک رس، زمین محبوبش، برای هوادارانش کافی است اما اگر او فصل خداحافظی‌اش یک گرند اسلم دیگر ببرد، چه؟ این همان معجزه‌ای است که احتمالا در تاریخ ورزش هم ماندگار خواهد شد. اما مردی که قبلا معجزه‌ها را مثل یک کار اداری، با صبر و حوصله، نبوغ، قدرت و هنرمندی، یکی پس از دیگری به سرانجام می‌رساند، مدت‌هاست از فرم ایده‌آلش دور است و در ۳۷سالگی چه‌بسا به حضور در مرحله اول گرنداسلم‌ها هم نرسد. او پنجشنبه قبل از پیروزی مقابل داروین بلانچ ۱۶ساله آمریکایی، اعتراف کرد که اگر در اوپن فرانسه وضعیت فعلی را داشته باشد، اصلا راکت به‌دست نمی‌گیرد: «اگر در پاریس هم حس امروزم را داشته باشم، اصلا بازی نمی‌کنم. تنها وقتی در رولان گاروس بازی خواهم کرد که حس کنم رقابتی هستم. اگر بتوانم بازی کنم، بازی خواهم کرد اما در غیراین‌صورت، چنین کاری نخواهم کرد. (غیبت در اوپن فرانسه) پایان دنیا ‌یا پایان زندگی حرفه‌ای من نیست. من هنوز هم بعد از رولان گاروس اهدافی دارم، مثل المپیک.»

همین یک جمله، خیلی‌ها را امیدوار کرده است که تنیسور اسپانیایی، تمام توان و تلاش خود را به‌کار بگیرد تا در المپیک پیش‌رو در پاریس، رقبایش را مثل سابق به چالش بکشد و برای بالاترین پاداش مبارزه کند. البته باید قبل از آن ببیند که بدنش چه وضعی دارد و به او اجازه ماجراجویی دوباره می‌دهد یا نه.

بازی دوم نادال در مادرید، تکرار بازی هفته قبل با دی مینور است و اگر شرایط مثل قبل بود، می‌توانستیم منتظر انتقامی سخت باشیم اما نادال، به چیز دیگری فکر می‌کند و مسئله برد و باخت برایش مطرح نیست؛ «در حال‌حاضر برد و باخت برای من مهم نیست. یک برد یا ۲شکست چیزی را در زندگی حرفه‌ای من عوض نمی‌کند. من به مادرید نیامده‌ام تا قهرمان شوم. شنبه برای من فرصتی است تا به خوبی بفهمم که کجای کار قرار دارم. من در بارسلونا مقابل دی‌مینور یک ست خوب بازی کردم.»

مادرید و بارسلونا، از تورنمنت‌های محبوب نادال هستند و او قبلا گفته بود دوست دارد تحت هر شرایطی، با هوادارانش در این ۲تورنمنت برای آخرین‌بار ملاقاتی داشته باشد و با آنها خداحافظی کند. چیزی که بودن او را در بازی اول مادرید چشمگیر کرد، حضور پررنگ خانواده و به‌خصوص پسرش بود. پسر خردسال نادال، یک راکت کوچک هم در دست داشت که در کمال تعجب، آن را با دست راستش می‌گرفت؛ برخلاف پدر که دست‌چپ است. نادال بعد از این برد گفت که ایده‌اش این بوده که بیشتر تنیس بازی کند تا پسرش کمی از بازی‌های او را ببیند و احتمالا خاطره‌ای از این بازی‌ها با خود به بزرگسالی ببرد.

کد خبر 847504 برچسب‌ها ویژه ورزشی رافائل نادال المپیک تنیس

دیگر خبرها

  • سردار آزمون در زمین مارادونا درخشید(عکس)
  • سیدجلال مربی دیگر سکوت نمی‌کند
  • محرومیت ۵ نفر به خاطر کتک زدن داور و ترافیک مشکلی همیشگی
  • ماجراجویی تراکتور و سپاهان بدون حضور سرخابی ها؛ جامی برای فرار از بحران و انتقاد
  • در انتظار آخرین معجزه؛ نادال هوادارانش را غافلگیر می‌کند؟
  • در انتظار آخرین معجزه | نادال هوادارانش را غافلگیر می کند؟
  • سرمربی تایلند: ایران مثل قبل، رقبا را آسان نمی‌برد
  • پرسپولیس به خاطر تعویض‌های اشتباه اوسمار حذف شد
  • فامیل مارادونا رکورد باشگاه آمریکایی را شکست!‏
  • اولین گل ماسکرانو برای بارسلونا پس از 7 سال و انجام 319 بازی (لالیگا - 26 آوریل، 2017) / فیلم